شده ام مثل طلسمی که برای اثرش

لازم است سخت بسوزم ، وَ دمی هم نزنم

یا که آرامش حاصل شده قبل از طوفان

بشکنم ، نعره زنم ، قافیه برهم بزنم


رفته در متن ِ وجودم همه ی ِ حادثه ها

خط شدم در وسط جاده ، ممتد هستم

سبقت از من شده آزاد ، ولیکن اما

اتفاقی که نبایست بیوفتد هستم


مثل پولی شده ام ، واحد آن ویرانی

خسته از دغدغه ی ِ مردم ِ حیران شده ام

چه تضادی شده در باور و در کالبَدم!!

اصلأ انگار که من هم خود ِ ایران شده ام!!


واقعأ من خودم هستم ،وَ خدا ناظر ِ من

مُهر ِ تأیید زده بر همه ی ِ اعمالم

پی و شالوده عمیق است ولی صد افسوس

در رسیدن به هدف پُر تنش و اِشکالم


ترس دارم که سرانجام به جایی نرسم

همه ی روزنه ها رو به افق تاریک است!!

من به رفتار ِ بَشَر بد دلم و مشکوکم

شاید ابطال ِ جهان دست خدا نزدیک است...


# بامداد همراه


زیرکی در انتخاب عنوان ، ترسیم وقایع ، نشان دادن اوضاع موجود ، مثلا ( 
چه تضادی شده در باور و در کالبَدم!!

اصلأ انگار که من هم خود ِ ایران شده ام!)