هزار تا مشکل دارم
هیچ کدومم با هم در ارتباط نیستند
مثلا اگه یه مشکلو حل کنم یکی دیگش خود به خود حل میشه ، نه اینطوری نیست
هزار اندوه
هزار مشکل
هزار سختی
تنها یک دوا
تنها یک راه حل
خدا
و فقط
خدا
از انسان دیگه به دوره بتونه کاری کنه
# ابراهیم هوشیاری
هزار تا مشکل دارم
هیچ کدومم با هم در ارتباط نیستند
مثلا اگه یه مشکلو حل کنم یکی دیگش خود به خود حل میشه ، نه اینطوری نیست
هزار اندوه
هزار مشکل
هزار سختی
تنها یک دوا
تنها یک راه حل
خدا
و فقط
خدا
از انسان دیگه به دوره بتونه کاری کنه
# ابراهیم هوشیاری
عادت تو خونته
هر روز صبح یه روز تکراری رو شروع میکنی
روزای کاملا یکسانی که دو قلو نیستند
دقیقا شکل همند اما یکی نیستند
همینم داره فریبتون میده
هر شب یه شبه تکراری رو تموم میکنی
الکی خوشحالی
# ابراهیم هوشیاری
من یک بادکنک هستم در شهر کاکتوس ها
نه نه
ببخشید
من یک کاکتوس هستم در شهر بادکنک ها
نه نه
ببخشید
اصلا مگه فرقی هم میکنه
هر برخوردی باعث نابودی میشه
برای من
نه نه
ببخشید
برای تو
# ابراهیم هوشیاری
من هم می میرم
اما نه مثل غلامعلی
که از درخت به زیر افتاد
پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند
و با غیظ شاخه های خشک را جویدند
چه کسی برای گاوها علوفه می ریزد؟
من هم می میرم
اما نه مثل گلبانو
که سر زایمان مرد
پس صغرا مادر برادر کوچکش شد
و مدرسه نرفت
چه کسی جاجیم می بافد؟
من هم می میرم
اما نه مثل حیدر
که از کوه پرت شد
پس گرگ ها جشن گرفتند
و خدیجه بقچه های گلدوزی شده را
در ته صندوق ها پنهان کرد
چه کسی اسبهای وحشی را رام می کند؟
من هم می میرم
اما نه مثل فاطمه
از سرما خوردگی
پس مادرش کتری پر سیاوشان را
در رودخانه شست
چه کسی گندم ها را به خرمنجا می آورد؟
من هم می میرم
اما نه مثل غلامحسین
از مار گزیدگی
پس پدرش به دره ها و رودخانه های بی پل
نگاه کرد و گریست
چه کسی آغل گوسفندان را پاک می کند؟
من هم می میرم
اما در خیابانی شلوغ
در برابر بی تفاوتی چشم های تماشا
زیر چرخ های بی رحم ماشین
ماشین یک پزشک عصبانی
وقتی از بیمارستان دولتی بر می گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسلیت روزنامه
زیر یک عکس 6 در 4 خواهند نوشت:
ای آن که رفته ای....
چه کسی سطل های زباله را پر می کند؟
# سلمان هراتی
ما چجوری خواهیم مرد؟؟؟
فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی. آن هم دزدی است. هر گناه دیگری صورتِ دیگرِ دزدی است.
وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیده ای. حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای، همینطور حق بچه هایش را به داشتن پدر. وقتی دروغ بگویی، حق طرف را برای دانستن راست دزدیده ای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیده ای.
چیزی زشت تر از دزدی نیست. مردی که چیزی را بگیرد که حقش نیست، چه زندگی باشد و چه یک قرص نان...
حسادت که همه میدونند خیلی بده
اما از اون بدتر اینه که به کسی حسادت کنی که هیچی نداره
اولیرو میشه بخشید دومی رو خود فرد نباید خودشو ببخشه که اصلا چرا حسادت کرده به یه آدم هیچی ندار
# ابراهیم هوشیاری
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین میکند و باخود به قلهی بلند اشراق میبرد
عشق زیباییهای دلخواه را در معشوق میآفریند
دوست داشتن زیباییهای دلخواه را در دوست میبیند و مییابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینایی را میگیرد
دوست داشتن بینایی میدهد
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر
عشق نیرویی است در عاشق،که او را به معشوق میکشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست، که دوست را به دوست میبرد
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و میخواهد که همهی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که: ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
عشق معشوق را طعمهی خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هر دو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است، که از جنس این عالم نیست
دکتر علی شریعتی
تو
رنگ میدهی
به لباسی که میپوشی.
بُو میدهی
به عطری که میزنی.
معنا میدهی
به کلمههای بیربطی که،
شعـرهای من میشـوند…!
# ساره دستاران
عاشق به معشوق یه دیده از پایین به بالا داره ، در این شعر کوتاه این نکته به خوبی رعایت شده
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان میآموزد
اما تو نرو...
بگذار من نادان بمانم!
# ناظم حکمت
میشه برگردی
میشه نری
میشه بمونی
میشه زمان به عقب برگرده
میشه ....