من هم می میرم


اما نه مثل غلامعلی


که از درخت به زیر افتاد


پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند


و با غیظ شاخه های خشک را جویدند


چه کسی برای گاوها علوفه می ریزد؟


 


من هم می میرم


اما نه مثل گلبانو


که سر زایمان مرد


پس صغرا مادر برادر کوچکش شد


و مدرسه نرفت


چه کسی جاجیم می بافد؟


 


من هم می میرم


اما نه مثل حیدر


که از کوه پرت شد


پس گرگ ها جشن گرفتند


و خدیجه بقچه های گلدوزی شده را


در ته صندوق ها پنهان کرد


چه کسی اسبهای وحشی را رام می کند؟


 


من هم می میرم


اما نه مثل فاطمه


از سرما خوردگی


پس مادرش کتری پر سیاوشان را


در رودخانه شست


چه کسی گندم ها را به خرمنجا می آورد؟


 


من هم می میرم


اما نه مثل غلامحسین


از مار گزیدگی


پس پدرش به دره ها و رودخانه های بی پل


نگاه کرد و گریست


چه کسی آغل گوسفندان را پاک می کند؟


 


من هم می میرم


اما در خیابانی شلوغ


در برابر بی تفاوتی چشم های تماشا


زیر چرخ های بی رحم ماشین


ماشین یک پزشک عصبانی


وقتی از بیمارستان دولتی بر می گردد


پس دو روز بعد


در ستون تسلیت روزنامه


زیر یک عکس  6 در 4 خواهند نوشت:


ای آن که رفته ای....


چه کسی سطل های زباله را پر می کند؟



# سلمان هراتی

ما چجوری خواهیم مرد؟؟؟