یکی از وزرا معزول شد و به حلقه ی درویشان درآمد . اثر برکت صحبت ایشان در او سرایت کرد و جمعیت خاطرش دست داد . ملک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد و گفت : معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی.


آنان که کنج عافیت بنشستند

دندان سگ و دهان مردم بستند

کاغذ بدریدند و قلم بشکستند

وز دست و زبان حرف گیران پرستند


ملک گفتا : هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیر مملکت را شاید . گفت : ای ملک نشان خردمندان کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.


هماى بر همه مرغان از آن شرف دارد

که استخوان خورد و جانور نیازارد